اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسدآبادي (3)


 

نويسنده:محمد علي توانا(1)




 

نوسازي سياسي -اجتماعي
 

سيد جمال الدين مي گفت جميع ترقياتي که در غرب روي داده است نتيجه ي علم است و جوامع اسلامي نيز ناگزير از روي آوري به عدل،آزادي،اخوت و مساواتي که درغرب يافت مي شوند،هستند(اسد آبادي ،253:1350)بنابراين سيدجمال الدين نوسازي سياسي،اجتماعي جوامع اسلامي را وجهه ي همت خود ساخت.وي بر اين اعتقاد بود که پيدايش احزاب سياسي در شرق از بهترين وسايل ارتقاي ملت هاي اسلامي خواهد بود (مدرسي چهاردهي،128:1347).وي همچنين بر آزادي مطبوعات و آزادي بيان تاکيد دارد،زيرا بدان وسيله محاسن و معايب ملت اشکار گرديده و زمينه پيشرفت فراهم مي گردد(اسد آبادي، 257:1350)
سيد جمال الدين همچنين مطابق الگوي دنياي مدرن خواهان تحديد حکومت مطلقه به مشروطه بود(مدرسي چهاردهي، 137:1347)و در اين ميان به حکومت هاي پارلماني اروپايي نظر داشت(محيط طباطبايي، 14:1350).بنابراين، نظام سياسي مطلوب سيد جمال الدين را نظام مشروطيت بايد دانست که تحت گفتمان مدرنيته پيشرو جوامع شرقي را در برخواهد گرفت.سيد جمال الدين در باب دست يابي کشورهاي اسلامي به استقلال تلاش هاي فراوان نمود .و براين اعتقاد بود که آزادي حقيقي و استقلال بايد با اعمال زور و قدرت حاصل شود(همان،137).وي راه رهايي از استبداد و استعماررا آشنايي با علوم و صنايع جديد و قوانين مدني و اجتماعي مي دانست(مجتهدي،19:1363).سيد جمال الدين حرکت به سوي مدنيت و علمانيت مدرنيته را رهايي بخش مي دانست

عقلانيت
 

ازنظرسيد جمال الدين، اولين رکن دين اسلام اين است که عقول را،از آن خرافاتي که هر يک براي کوري عقل کافي است،پاک سازد و غالب اديان موجود از اين اوهام و خرافات خالي نيست(اسد آبادي،76:1298).بدين سان سيد جمال الدين ميان عقلانيت برآمده از انگاره هاي اسلامي و عقلانيت مدرن همساني مي انگارد و پايه هاي ايمان را در عقلانيت مي جويد:«براي مطابقت با وضعيت علمي دنياي مدرن بايد اعتقادات را به محک عقل سنجيد و كلام خدا را در جهت آزادي سياسي و بي نيازي اقتصادي و حقوق حقه ي انساني آنها فهميد.مسلماني که بدينسان از بند خرافات و تعصب هاي ناروا رها مي شود و به حقايق ديني خود آگاهي مي يابد و امکانات جديد آنرا در مي يابد،نه فقط تعدي غير انساني را به شخصيت خود نمي پذيرد ،بلکه عملاً با اتحاد با برادران ديگر مسلمان خود شائق مي شود و از اين رهگذر اسلام را به عالي ترين درجه قدرت مي رساند»(اسد آبادي، 19:1363).سيد جمال الدين بر اين اعتقاد بود که «دين اسلام يگانه ديني است که ذم اعتقاد بلادليل و اتباع ظنون را مي کند و سرزنش پيروي از روي کوري را مي نمايد و مطالبه ي برهان را در امور به متدينين نشان مي دهد و در هر جا خطاب عقل مي کند»(اسد آبادي ،76:1298).بدين مناسبت سيد جمال الدين ميان عقل به معناي مدرن آن و مباني ديانت اسلامي تناقضي را مشاهده نمي کند و چنين عقلانيتي را موجب درستي و تعديل اخلاق و سبب مدنيت عالم مي داند (اسد آبادي، 88:1358).چنين عقلي است که علم مدرن را پي ريزي مي کند و علم مدرن نيز به نوبه خود زمينه ساز پيشرفت و ترقي جوامع مي شود.بنابراين از نظر سيد جمال الدين اسدآبادي با اصلاح و پيرايش آيين اسلامي،ظرفيت هاي پنهان آن آشکار گرديده،بدينسان سازگاري آن با عقلانيت و علم مدرن عيان خواهد شد.از اين رو نزد سيد جمال الدين پادشاهي عالم از آن عقل و دانش است(اسد آبادي، 89:1358).

مفهوم ملت
 

ملت در معناي مدرن خود واجد حقوق سياسي و اجتماعي و تعيين کننده مقدرات سياسي مملکت خويش شناخته مي شود(آجوداني،198:1383).در واقع ملت بدين معنا ريشه در فلسفه ي مدرن دارد(داوري اردکاني،16:1365).به واسطه ي اهميت انديشه ي ملت و ايدئولوژي ناسيوناليسم، قرن نوزدهم را قرن ناسيوناليسم ناميده اند.سيد جمال الدين به منظور دست يابي مسلمين به استقلال و رهايي از يوغ استبداد،به ويژه از مفهوم مدرن ملت سود مي جست.متأثر ازمفهوم مدرن ملت و حق تعيين سرنوشت،سيد جمال الدين خواهان مشارکت ملت در تعيين سرنوشت خويش مي شود.
او معتقد است ملتي که حل و فصل امور خود را با خود ندارد و درمنافعش ازاو مشورت گرفته نمي شود و در مصالح عامه ي وي،اراده اش تأثيري ندارد و اين همه تابع حاکم واحدي است،وضع ثابت و سير منظمي ندارد(اسد ابادي، 137:1355).وي همچنين قدم از اين هم فراتر مي نهد و درباره ي ملت مصرمي نويسد:«ملت مصر بايد فرمانروايي نمايد بدين معني که همه ي توده ها در قدرت دولت شرکت داشته باشند و دموکراسي را به طرز صحيحي انجام دهند(مدرسي چهاردهي ،137:1360).بر همين اساس در نظريه ي اتحاد اسلامي سيد جمال الدين نيز شاهد چرخشي از اتحاد دول اسلامي به سوي اتحاد ملت اسلامي هستيم.البته درنظريه ي اتحاد ملل اسلامي مشارکت توده ها در امور سياسي مشارکتي ارشادي بود که توسط علما هدايت مي شد (اسد آبادي ،198:1350).اين گونه نقش علما به عنوان رهبران ملت و با نفوذ ترين مقام اجتماعي به حوزه ي سياسي تعميم يافت(زرگري نژاد،77:1377).
در واقع سيد جمال الدين ابتدا در صدد نوسازي نظام سياسي ممالک اسلامي برآمد،چون در اين اقدام توفيق نيافت اتکا به توده هاي مسلمان و وجوه آنان را دنبال نمود.به تعبيري سيد جمال الدين پس از نااميدي ازنخبگان سياسي اسلامي،نظرخود را به عرصه ي اجتماعي دوخته،در آراي خود نقش بيشتري براي تأثير گذاري عرصه ي مدني در عرصه ي سياسي قائل گرديد،بر همين اساس فرد مسلمان را محور نظريات خود قرار داد و در صدد تحول در احوال دروني وي برآمد.چنين است که نزد سيد جمال الدين اسلام از يک مذهب به يک ايدئولوژي سياسي تبديل گرديد.او برخي از پژوهشگران را نخستين مسلمان مدرني مي دانند که قدرت اسلام را آشکارا در جنبه سياسي آن به کار برد (Keddie,1983:1).

سوژه خود بنياد
 

سيد جمال الدين جهت بيداري مسلمانان با تکيه و تأکيد بر مفهوم اختيار و آزادي و نفي انديشه جبري،به انسان به عنوان عامل و علت سازنده ي تاريخ نگاه مي کرد و به اصطلاح انسان و فطرت انساني را زير بناي همه تحولات تاريخي مي دانست،ازاين نظر انديشه هاي او در برخي وجوه با انديشه ها و باورهاي اومانيستي شباهت آشکار دارد (افغاني، بي تا،66).در اين باره مي توان گفت که تأکيد مدرنيته بر سوژه خود بنيانگر و انسان به عنوان سازنده ي تاريخي در ارا و انديشه هاي وي موثر واقع گرديد.
سيد جمال الدين به پيشرفت انسان در طول تاريخ،ايماني خلل ناپذير داشت و از اين لحاظ به فلسفه روشنگري نزديک مي شود(اسد آبادي، 76:1298).در واقع سيد جمال الدين برداشتي جمع گرايانه از فاعليت انساني دارد.بنابراين تلاش و کاربرد آزادتر عقل انساني را در جهت احراز هويت جمعي مسلمانان به کار مي برد(وحدت، 99:1383).سيد جمال الدين متأثر از فردگرايي مدرن احياي فضايل معنوي در افراد مسلمان را تعقيب مي نمود، چه فضائل را اساس وحدت ميان هيأت اجتماع و باعث همبستگي افراد جامعه مي دانست(افغاني، بي تا:76).

بازسازي هويت اسلامي
 

مباني بازسازي اسلام در انديشه ي سيد جمال الدين را مي توان مشتمل بر خردگرايي،نفي تقليد،خراقه زدايي،غبارروبي و پيرايش گري ، پرهيز از تک نگري ديني و اجتهاد مستمر دانست(فراستخواه،168:1377).
سيد جمال الدين در مواجهه با مدرنيته در صدد سازش ميان سنت اسلامي با آموزه هاي مدرن برآمد.و بدين منظور به ارائه تفسيري نو از اسلام مبادرت نمود.وي بر اين اعتقاد بود که«ديانت اسلاميه هيچ گونه منافات و مغايرتي با مدنيت و ترقيات دنيويه ندارد»(اسد ابادي ،104:1358).اسلام سيد جمال الدين بازخواني مباني سنتي در پرتو اعتقادات جديد است،کاربرد منطق مدرن غربي در چيزي است که پيشرفت واقعي و هم تحول آرزويي جامعه ي اسلامي است(العروي،183:1381).سيد جمال الدين بر لزوم رفتار مبتني بر عقل و پذيرش عقايد منطقي تأکيد مي ورزيد و مي پنداشت که اگر جامعه،ايده هاي اسلامي را بپذيرد و متحد باشد،مي تواند بار ديگر به تعالي برسد (هاپوود،18:1380).به نظر سيد جمال دين ،اساس مدنيت و پايه ي عمران است(اسد آبادي 241:1355)و عقيده،مسلمانان را متحد مي کند و قرآن آنان را به هم پيوند مي دهد(همان:94)و چنين وحدتي خاستگاه قدرت است(همان:140).بنابراين سيد جمال الدين دين را اساس قدرت و مدنيت مسلمانان دانست و ريشه ها و مباني عقلانيت روشنگري را درون ديانت اسلامي جستجو نمود.او باز تاويل دين اسلام را وجه ي همت خود قرار داد و بر اين اعتقاد بود که اين اسلام بازسازي شده همواره يگانه حقيقت بوده است(العروي، 183:1381).به نظر سيد جمال فلسفه روشنگري نيز بر اساس ارزش هاي خود چيزي را که در اسلام پذيرفتني بود، گزينش نموده است.اين چنين است که سيد جمال الدين با پذيرش ديالکتيک تاريخ بين اسلام هنجارين (اسلام بازسازي شده )و فلسفه روشنگري نسبت يکساني برقرار مي سازد (همان:185).

نتيجه گيري
 

سيد جمال الدين اسلام را به عنوان تجسم همه ي جوامع اسلامي در برابر دگربودگي غرب به عنوان يک کل بازنمايي نمود و در عين حال که رابطه اي آشتي ناپذير ميان اسلام و غرب برقرار ساخت، آنها را به عنوان دو مفهوم مرتبط با يکديگر بررسي کرد (پدرام،52:1383).وي عناصر واکنشي و نيز اعتقادي و رهاننده ي ذهنيت غرب را اخذ کرد و آنها را در قالبي اسلامي تغيير شکل داد و به عنوان مؤثرترين وسيله ي پيشرفت و رهايي و استقلال به کار برد.در جريان چنين تغيير شکلي،البته گفتمان سيد جمال الدين گرفتار يک رشته تناقض ها شد که براي بُعد رهايي بخش ذهنيت پيامدهاي سرنوشت سازي داشت(وحدت،94:1383).
سيد جمال الدين ابتدا ميان رويه ي دانشي و رهاننده ي مدرنيته و اسلام باز تفسير شده ي خود اين همان برقرار مي سازد و سپس با بازسازي ذهنيت جمعي مسلمانان به عنوان هويت غير غربي،اما مدرن به مقابله با رويه ي ديگر مدرنيته يعني استعمار مي پردازد.به عبارتي ديگر،سيد جمال الدين با دروني نمودن عناصر رهاننده ي ذهنيت مدرن در درون گفتمان اسلامي اصلاح شده ،از طريق تاکيد بر ذهنيت جمعي مسلمانان به بازسازي هويت اسلامي مبادرت مي کند.اين هويت تازه اسلامي عبارت است از جنبه ي رهاننده و مترقي ذهنيت مدرن به اضافه ي فضائل اسلامي است که سيد جمال الدين به عنوان موثرترين ابزار مقابله با استعمار و هويت غربي از آن سود مي جويد.
چنين است که گفتمان جديد سيد جمال الدين را در کلي ترين مفهوم آن مي توان آزادي جمعي به علاوه فضايل اخلاقي دانست.
منابع
آجوداني،ماشاءالله (1383)مشروطه ي ايراني،چاپ دوم، تهران، نشر اختران .
آزبورن، پيتر(1379)مدرنيته گذار از گذشته به حال مدرنيته و مدرنيسم، ترجمه حسينعلي نوذري، تهران، نقش جهان .
اسپريگنز،توماس(1377)فهم نظريه هاي سياسي، ترجمه فرهنگ رجايي، چاپ دوم، تهران،آگاه.
اسدآبادي ،سيد جمال الدين (1298ه-ق)حقيقت مذهب نيچريه ، کلکته ، بي نا .
اسد آبادي،سيد جمال الدين(1355)عروه الوثقي، ترجمه عبدالله سمندر، کابل، حوت .
اسد آبادي،سيد جمال الدين(1350)نامه ها و مکتوبات سيد جمال الدين اسد آبادي، گردآوري سيد هادي خسروشاهي در نقش سيد جمال الدين اسد ابادي در بيداري مشرق زمين اثر محمد محيط طباطبايي، قم ، دارالتبليغ.
اسد آبادي ،سيد جمال الدين(1358)مقالات جماليه، به کوشش لطف الله اسدآبادي، تهران ، ايرانشهر.
اکبر ،احمد(1380)پست مدرنيسم و اسلام، ترجمه فرهاد فرهمندفر، تهران، گفت و گوي تمدن ها .
الگار،حامد،ميرزا ملکم خان(1369)پژوهشي در باب تجديد خواهي ايرانيان ،ترجمه:جهانگير عظميا، تهران ، انتشارات مدرس.
امين ،احمد (بي تا)زعماءالاصلاح في العصر الحديث ، بيروت، دارالکتاب العربيه .
باردن،لورنس(1374)تحليل محتوا، ترجمه محمد يمني و مليحه آشتياني، چاپ اول ، تهران دانشگاه شهيد بهشتي.
پدرام، مسعود(1383)روشنفکران ديني و مدرنيته ، چاپ دوم، تهران، گام نو.
حائري،عبدالهادي(1378)نخستين رويارويي هاي انديشه گران ايران با دو رويه ي تمدن بورژوازي غرب، چاپ سوم، تهران انتشارات ،اميرکبير.
الحسيني،السيد جمال الدين و عبده الشيخ محمد(بي تا)العروه الوثقي، قم،بعثت.
حقدار،علي اصغر (1383)زندگاني و سفرهاي سيد جمال الدين اسد ابادي با شرح و نقد رساله نيچريه، چاپ دوم ، تهران زوار .
داوري اردکاني،رضا(1356)ناسيوناليسم و انقلاب ،تهران،وزارت ارشاد اسلامي .
ديواين،فيونا(1378)تحليل کيفي، ترجمه:امير محمد حاجي يوسفي؛چاپ اول ،تهران، پژوهشکده ي مطالعات راهبردي.
روه،اليويه(1995)شکست اسلام سياسي، ترجمه :عبدالکريم خرم، چاپ اول، پيشاور،مصطفي سحر.
زرگري نژاد،غلامحسين،(1379)رسائل مشروطيت، چاپ دوم، تهران، انتشارات کوير.
شرابي ،هشام(1368)روشنفکران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم ،تهران،وزارت امور خارجه .
العروِي ،عبدالله(1381)اسلام و مدرنيته، ترجمه امير رضايي، تهران، قصيدسرا.
عماره، محمد(1998)مسلمون ثوار، بيروت دارالمشرق ، المطبعه الثالث.
فراستخواه، مقصود(1377)سرآغاز نوانديشه ي معاصر ديني و غير ديني، چاپ سوم، تهران، شرکت سهامي انتشار .
کرپيندورف،کلوس(1378)تحليل محتوا؛ مباني روش شناسي، ترجمه :هوشنگ نايبي ،تهران، انتشارات روش.
مجتهدي، کريم(1363)سيد جمال الدين اسد آبادي و تفکر جديد، تهران، نشر تاريخ ايران .
محيط طباطبايي، محمد(1350)نقش سيد جمال الدين اسد آبادي در بيداري مشرق زمين ،قم، دارالتبليغ اسلامي .
مدرسي چهاردهي، مرتضي(1360)سيد جمال الدين اسد ابادي و انديشه هاي او،چاپ ششم تهران، انتشارات پرستو.
موثقي ،احمد(1374)جنبش هاي اسلامي معاصر،تهران،سمت.
هاپوود، درک(1380)رشد و گسترش مدرنيته در اسلام و خاور. ميانه،اسلام و مدرنيته ، ترجمه؛محمد محمودي سودابه کريمي ،تهران، وزارت امور خارجه .
هانتر،شيرين(1380)اينده اسلام و غرب ،مترجم؛همايون مجد،تهران گفت و گوي تمدن ها .
هولستس ف ال .آر(1373)تحليل محتوا در علوم اجتماعي و انساني ، ترجمه نادر سالارزاده ي اميري،تهران، دانشگاه علامه طباطبايي .
واثقي،صدر(2535)سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضت هاي اسلامي،تهران،پيام.
وحدت،فرزين(1383)رويارويي فکري ايران با مدرنيت، ترجمه ؛مهدي حقيقت خواه، تهران،ققنوس.
يوسفي اشکوري،حسن(1376)انديشه هاي سياسي سيد جمال الدين اسد آبادي،انديشه ها و مبارزات ،تهران،انتشارات حسينيه ي ارشاد.
1.دانشجوي دکتري علوم سياسي، دانشگاه تربيت مدرس.
نشريه پايگاه نور، شماره 24.